بانک همیشه سبز

مردمم را دوست دارم با شادیشان شادم و با غمشان غمگین میخواهم برایشان بال باشم خداوندا یاریم کن .

بانک همیشه سبز

مردمم را دوست دارم با شادیشان شادم و با غمشان غمگین میخواهم برایشان بال باشم خداوندا یاریم کن .

سلف سرویس

«امت فاکس» نویسنده و فیلسوف معاصر، هنگام نخستین سفرش به آمریکا برای اولین در عمرش به یک رستوران سلف سرویس رفت ...

 

وی که تا آن زمان، هرگز به چنین رستورانی نرفته بود در گوشه ای به انتظار نشست با این نیت که از او پذیرایی شود.

 

اما هرچه لحظات بیشتری سپری می شد ناشکیبایی او از اینکه می دید پیشخدمتها کوچکترین توجهی به او ندارند،شدت گرفت.

 

از همه بدتر اینکه مشاهده می کرد کسانی پس از او وارد شده بودند ؛  در مقابل بشقاب های پر از غذا نشسته و مشغول خوردن بودند!!!


وی با ناراحتی به مردی که بر سر میز مجاور نشسته بود،نزدیک شد و گفت:

 

«من حدود بیست دقیقه است که در اینجا نشسته ام بدون آنکه کسی کوچکترین توجهی به من نشان دهد. حالا می بینم شما که پنج دقیقه پیش وارد شدید با بشقابی پر از غذا در مقابلتان اینجا نشسته اید!موضوع چیست؟مردم این کشور چگونه پذیرایی می شوند؟!»

 

 

مرد با تعجب گفت:« ولی اینجا سلف سرویس است !!!»

 

 سپس به قسمت انتهایی رستوران جایی که غذاها به مقدار فراوان چیده شده بود، اشاره کرد و ادامه داد:

 

« به آنجا بروید، یک سینی بردارید و هر چه می خواهید، انتخاب کنید،پول آن را بپردازید،بعد اینجا بنشینید و آن را میل کنید...! »

 

امت فاکس، که قدری احساس حماقت می کرد، دستورات مرد را پی گرفت.

 

اما وقتی غذا را روی میز گذاشت ناگهان به ذهنش رسید که زندگی هم در حکم سلف سرویس است :

 

همه نوع رخدادها، فرصت ها، موقعیتها، شادیها، سرورها و غم ها در برابر ما قرار دارد ؛ در حالی که اغلب ما بی حرکت به صندلی خود چسبیده ایم و آن چنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده ایم که چرا او سهم بیشتری دارد ، که از میز غذا و فرصتهای خود غافل می شویم ...؟!!

 

در حالی که هرگز به ذهنمان نمی رسد خیلی ساده از جای خود برخیزیم و ببینیم چه چیزهایی فراهم است، سپس آنچه می خواهیم،برگزینیم...

 

تحول در احوال

برای تلاش بیشتر همکاران متن نامه ای را که برایشان تهیه شده در اینجا می اورم تا همگی از ان استفاده کرده و انشاالله در مدت باقیمانده از سال بتوانیم برنامه های مورد تعهد را محقق سازیم :  

با سلام    

نگاه یکنواخت به زندگی و بی توجهی به تغییر پی آمدی جز رکود و درجازدن و درماندگی و استیصال نخواهد داشت و این روش زندگی کردن را هیچکدام از انسانهایی که بعنوان اشرف مخلوقات خلق شده اند نخواهند پذیرفت و بنابراین همیشه ایام در پیشگاه خداوند متعال و وجدان خویش بشدت مورد مؤاخذه قرار خواهند گرفت و بنابراین انسانی می تواند ادعای زنده بودن کند که روزمرگی را از زندگی خویش حذف کرده و در پی بالندگی و رشد و تغییر و پویایی باشد و از آنجائیکه بهمن ماه همیشه خاطرات سال 1357 را برایمان تداعی می کند امروز و در یکقدمی این ایام فرخنده ضمن عرض تبریک به شما و همکاران عزیز و خانواده های معظم و معززتان انتظار تغییر در روند و وضعیت فعلی عملکردی را دارم بنحویکه از چنبره اسفناک وضعیت فعلی خود را رها کرده و د رمدت اندک و کمتر از دو ماهه باقیمانده تا پایان سال 1388 شاهد تحولی در احوالات خود در حیطه وظایف سازمانی باشیم .

علاوه بر اجرای طرح مشکات که توسط همکاران مدیریت در سطح شعب درحال اجراست نگاه ویژه و توأم با تدبیر به وضعیت وصول مطالبات نیز بشدت مد نظر است بنحویکه پس از گردهمایی منطقه اصفهان با حضور عضو محترم هیئت مدیره و مدیران بانک طی حکمی تعداد 9 نفر از همکاران ستاد در سه گروه مسئولیت هدایت و حمایت و همراهی با شعب را عهده دار و مقرر گردید با حضور در بین شما و استفاده از اختیارات و بویژه دعوت از بدهکاران و احیاء تسهیلات و استفاده از بخشودگی جرائم تأخیر و تأدیه ضمن ضمانت از افرادی که در پرداخت بدهی خود دچار مشکل شده اند سریعاً عملکرد استان را ارتقاء بخشید بنابراین انتظار دارم در این مدت با جهشی مثال زدنی تعصب و غیرت غیور مردان لر را به رخ کشیده و ثابت کنید که مردان دوران سخت می باشید .

داستان مدیریتی

 

تصمیم قاطع مدیریتی

روزی مدیر یکی از شرکتهای بزرگ در حالیکه به سمت دفتر کارش می رفت چشمش به جوانی افتاد که در کنار دیوار ایستاده بود و به اطراف خود نگاه میکرد.

جلو رفت و از او پرسید: «شما ماهانه چقدر حقوق دریافت می کنی؟»

جوان با تعجب جواب داد: «ماهی 2000 دلار.»

مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از کیف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: «این حقوق سه ماه تو، برو و دیگر اینجا پیدایت نشود، ما به کارمندان خود حقوق می دهیم که کار کنند نه اینکه یکجا بایستند و بیکار به اطراف نگاه کنند.»

جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد. مدیر از کارمند دیگری که در نزدیکیش بود پرسید: «آن جوان کارمند کدام قسمت بود؟»

کارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او جواب داد: «او پیک پیتزا فروشی بود که برای کارکنان پیتزا آورده بود.»

شرح حکایت

برخی از مدیران حتی کارکنان خود را در طول دوره مدیریت خود ندیده و آنها را نمی شناسند. ولی در برخی از مواقع تصمیمات خیلی مهمی را در باره آنها گرفته و اجرا می کنند.

 

راهکار مدیریتی

مدیر و 10 نفر از کارکنانش از طناب بالگردی که در صدد نجات آنها بود، آویزان بودند. طناب آنقدر محکم نبود که بتواند وزن هر یازده نفر را تحمل کند. کمک خلبان با بلندگوی دستی از آنها خواست که یک نفرشان داوطلب شود و طناب را رها کند. البته، داوطلب شدن همانا و سقوط به ته دره همان و به ظاهر کسی حاضر نبود داوطلب شود. دراین هنگام، مدیر گفت که حاضر است طناب را رها کند ولی دلش می خواهد برای آخرین بار برای کارکنان سخنرانی کند.

او گفت: چون کارکنان حاضرند برای سازمان دست به هر کاری بزنند و چون کارکنان خانواده خود را دوست دارند و درمورد هزینه های افراد خانواده هیچ گله و شکایتی ندارند و بدون هیچ گونه چشمداشتی پس از خاتمه ساعت کار در اداره می مانند من برای نجات جان آنان طناب را رها خواهم کرد!

به محض تمام شدن سخنان مشوقانه و تحسین برانگیز مدیر، کارکنان که به وجد آمده بودند شروع کردند به دست زدن و ابراز سپاسگزاری از مدیر!!

 

مصاحبه شغلی

در پایان مصاحبه شغلی برای استخدام در شرکتی، مدیر منابع انسانی شرکت از مهندس جوان صفر کیلومتر ام آی تی پرسید: «و برای شروع کار، حقوق مورد انتظار شما چیست؟»

مهندس گفت: «حدود 75000 دلار در سال، بسته به اینکه چه مزایایی داده شود.»

مدیر منابع انسانی گفت: «خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطیلی، 14 روز تعطیلی با حقوق، بیمه کامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودروی شیک و مدل بالای در اختیار چیست؟»

مهندس جوان از جا پرید و با تعجب پرسید: «شوخی می کنید؟

مدیر منابع انسانی گفت: «بله، اما اول تو شروع کردی.

 

کارمند تازه وارد

مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»

صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟»

کارمند تازه وارد گفت: «نه»

صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.»

مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.»

مدیر اجرایی گفت: «نه»

کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت.

 

 

اشتباه موردی

کارمندی به دفتر رئیس خود می رود و می گوید: «معنی این چیست؟ شما 200 دلار کمتر از چیزی که توافق کرده بودیم به من پرداخت کردید.»

رئیس پاسخ می دهد: «خودم می دانم، اما ماه گذشته که 200 دلار بیشتر به تو پرداخت کردم هیچ شکایتی نکردی.»

کارمند با حاضر جوابی پاسخ می دهد: «درسته، من اشتباه های موردی را می توانم بپذیرم اما وقتی به صورت عادت شود وظیفه خود می دانم به شما گزارش کنم.»

 

زندگی پس از مرگ

رئیس: شما به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارید؟

کارمند: بله!

رئیس: خوب است. چون وقتی صبح امروز برای شرکت در مراسم تشییع جنازه پدربزرگتان اداره را ترک کردید، او به اینجا آمد و گفت که می خواهد شما را ببیند.

 

 

 

توسعه و پیشرفت در هر مقطع و هرمکان چه در ادارات وسازمانها و چه در کشورها و...در گرو تدبیر و درایت و برنامه ریزی مدیران و سیاستگزاران و بنوعی دیگر اولیاء امور است اگرچه همت وپشتکار و علاقمندی و داشتن انگیزه نیروی انسانی نیز از جمله عوامل مهم و فاکتورهای بسیار با ارزش در این روند میباشد لیکن مستتر کردن همین عوامل در درون نیروها نیز اصولا و یا الزاما باید توسط مدیران واحد انجام پذیرد بنابراین گریز از روزمرگی و دمیدن روح تازه و یا همان نواوری و ابتکار و خلاقیت در سازمان در گرو تحرک و پویایی مدیران میباشد الحال که در سراغاز سی و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی قرار گرفته ایم ضمن تبریک این ایام خدمت همه شما عزیزان خواننده توجه شما را به مطلبی در باب مدیریت جلب کرده و ارزو میکنم که بتوانیم با تدبیر مدیران میهن عزیز به ارزو ها و امال خویش جامه عمل بپوشانیم :